از آن دختر بچه هایی بودم که وقتی جمعی آدم بزرگ حرف های بزرگانه می زدند، می رفتم تو بغل بابایم ساکت می نشستم و آن موقعی که می خواست حرف بزند چانه اش را می گرفتم و تو رویش سوال های بی ربط می پرسیدم؛ (بله . متاسفانه) و
الان از آن آدم بزرگ هایی هستم که دختر بچه هایی که زرّ زیاد بزنند را قشنگ می توانم سیاه و کبود کنم تا دمِ مرگ
ولی نمی دانم چرا با پسر بچه ها کار ندارم نه این که زر زرو ندارند، حرص ام می گیرد از دختر بچه فقط و نمی دانم چرا
الکترا از اون طرف ؟
ReplyDeleteبله؟ آها از آن یکی طرف :D
ReplyDeleteosolan chize khsi nist chizi ke zeiade bache bezan bokosh az har gheshri ke khasti,, mese alaf jash sabz mishe ( ende nazare jame shenasi )
ReplyDeleteبه کی کاووس: نههه من گفتم تا دمِ مرگ نه خود مرگ آخر حقوق بشر بپا می خیزد یونیسف سرمان را می برد
ReplyDelete