Nov 8, 2009

از این روزها



عجیب است که هر چه بیشتر می گذرد بیشتر می فهمم چقدر نفهم بوده ام و عجیبتر این که هر چه می گذرد این فاصله ی فهمیدن تا فهمیدن بعدی کمتر می شود. یعنی زود به زود تر از قبل متوجه نفهم بودنم می شوم و این سیکل نمی دانم تا کجا می بَرَدم
.
.
این روزها همینجوری بی هیچ انگیزه ی خاصی برای هیچ کار خاصی می گذرند و نمی دانم آخرش این پایان نامه لعنتی را چکار می کنم. چه خواب هایی برایش داشتم. هی هی زهی خیال باطل
.
.
تازگی ها دو برادر جامائیکایی به نام های "توری اسکوبار" و دامین اسکوبار" در گروه منحصر به فرد اشان به نام
Nuttin' But Stringz
ویولن به دست می چرخند و می رقصند و می خوانند و دنیا و آدم هایش را به هم می کوبند . ترکیب خلاقانه ی موسیقی کلاسیک با ریتمی تند و تیز و رقصی مدرن و سرکش و خواندنی به سبک سیاهان آمریکایی... خلاصه بد جور کاردرست اند و فرابشری و من شخصا" از الان مرغ و جوجه ام تا جمعه شب در
. ببینمشان amrica's got talent

نمی دانم چرا این دو برادر مرا یاد لاکپشت های نینجا می اندازند این همه

تا حالا ِجت سوار شده ای؟


.عجب روزگار غریبی است...می گذرد، می گذرد، می گذرد...آره فقط می گذرد

پ.ن
!و بلاخره موفق شدیم نقطه بگذاریم

Nov 7, 2009

.



یک چنگ واقعی است آن تو


می دانید که ویروس ایدز چاره ندارد؟
این ویروسش خیلی ناقلا است لامصب. وقتی روی یک سلول دفاعی می نشیند فورا" که نابودش نمی کند/ باهاش می رود سراغ سلول دیگری/ از روی این پیاده می شود می رود سراغ آن! بعد سلول آلوده مثل آدم های مسخ شده می رود سراغ هم نوع خودش و آلوده اش می کند حالا دانشمندان آلمانی آمدند یه کارایی کردند. ماده ای دادند به خورد سلول به نام "سیتوکالازین دی" که تغذیه ی سلول از طریق پروتئینی به نام "آکتین" را مسدود می کند. این را کردند تا سلولی اگر آلوده شد بنشیند سرِ جایش و نرود سراغ یکی دیگر...اما ویروس ایدز آرامش نمی گیرد می رود سراغ سلول هایی از بدن به نام "تی-لنفوسیت" که اصولا" کارشان باهم داد و ستد است که اگر این ها آلوده شوند که دیگر هیچ. به سرعت مرگباری همه جا سرایت می کنند.
این ویروس ایدز هم خداییش به پسر شیطان می ماند.

Nov 6, 2009

ِدقِ مان را بالا آورده دیگر


آدم ها دو دسته اند
یا حرف می زنند
یا زور می زنند حرفِ خفن بزنند

الهی مددی

پ.ن
مددی اسم یه استاد جانم بود که همان اندازه در تعالی من پویا بود که در افولم نیز
پ.ن2
پانوشت های ما اصولا" ربطی به نوشت های ما ندارد
پ.ن3
من نمی توانم نقطه ی آخر خط بذارم بروم خط بعد. چکار کنم؟

شعور زیادی


کودن ترین قشر هر جامعه همان نوزادان هستند
برای من هنوز کاملا" موجه نشده که این ها چرا این همه گریه می کنند؟ اینقدر بهشان سخت می گذرد؟ یعنی اینقدر کم طاقت هستند؟ مگر چه کم دارند؟ نانِ ندارند؟ آب ندارند؟ پس چرا نوزادان حیوانات دیگر اینقدر وَق نمی زنند؟ گنجشک ها را دیده ام که همیشه دهانشان باز است برای غذا اما غذایشان را که می خورند آرامشان می گیرد به خداااا. دیگر بهانه ی چه می دانم کهنه اشان خیس یا جایشان گرم است یا تنگ است را نمی گیرند دیگر. یا بچه گربه ها را دیده ام که ویس ویس می کنند اما خداییش حق دارند همیشه یه جایی وِل شده اند/ زیرِ حوضی ...توی ِ جوبی ... پشتِ سطلِ آشغالی بیشتر هم توی زمستان و زمینِ خیس و سردی که بچه آدم را بگذارند نفسش بالا نمی آید که هِی بخواهد وَق بزند. یا توله سگ ها بنده خداها که از بچه گی همیجوری وِلََند یک جایی خودشانند و خودشان. بچه ماهی ها هم که بیچاره ها صدایشان در نمی آید...پس این بچه آدم چرا اینقدر ننر شده؟ باز هم بگوییم فرایند تکامل ما را به این جا کشاند؟ به این درجه از شعور و حساسیت؟ می خواهم نرســــــــــاند! سَـــــــــــــــــِرمان رَفــــــــــــت


پ.ن
تازه این درجاتِ شعور جان داران/ بین آدمیان بالغ هم درجاتی دارد! هر چه تمیز مرتب تر باشی/ جانت بیشتر نوکِ دماغت است
پ.ن2
هرچیزی زیادی اش ضرر است

Nov 5, 2009

*سگ های گم نام امام زمان


اجرتِ سگ دانی ها که بالا رفت و توله سگ که زیاد شد و استخوان گران / نهان مکانی می روند و پنهانی سگ فروشی می کنند… گمنامی اشان از عزت اشان نیست که از شرمشان است


عنوان برگرفته از وبلاگ تراموا*

.

دو هفته ای هست همینطوری هِی مریضیم.
خدا لعنت کند عرب ها را که تازگی یاد گرفته اند شاهکارهای سینما را دوبله کنن .