مدتی است با وجود مشغلهها و دغدغههای شخصی و ملی و فرا ملیِ روز افزون ما، بهطور غیر متصوری نسبت به قبل با آرامش بیشتر، برنامههای مشخصتری را دنبال میکنم.
شاید تازه فهمیدهام رسیدن به هدف صبر و تحمل بلند میخواهد و تازه دارم با حوصله کردن کنار میآیم،؛ این فرض محال است البته
شاید ترس از افتادن وادارم میکند آرام و پیوستهتر باشم نسبت به محیط. شاید تمرین خشم خوردنام جواب میدهد. شاید هم نوعی رخوت است که در جانام رخنه کرده و در این اوضاع نا آرام، آرامام نگه میدارد. شاید هم پا به سن میگذارم
خودِ آدم کجای آدم قرار دارد و کی ظهور میکند؟
اصلاً آدم "خودِ واقعی" دارد؟
نه بیشتر معتقدم همهچیز نسبی و مقطعی است و شاید مقاطع زندگیام است که دارند بزرگتر میشوند. گذشته را کمتر فراموش میکنم. به آینده بیشتر فکر میکنم. شاید آغاز راهِ بزرگِ میانسالی هستم! که امیدوارم نباشم :(
.قاعدتاً من باید بدانم که چه است ولی اینبار نمیدانم و نمیتوانم به رفتارم اعتماد کنم؛ امیدوارم یک آرامش خوشخیم باشد هر چه هست