سوپری محل با ما رفیق است. کلاً قصابیها بقالیها چقالیها از دم با من و مادرم رفیقاند. این سوپری رو به روی کوچهی ما چند تا شاگرد دارد یکی کشتی گیر است، یکی آقا معلم، یکی فوتبالی یکی هم مهربان، حرف گوش کن و آقا. با ما رفیقاند دیگر. مدتی است شبها تا برسم به آن شیرهای بدون چربی دامداران(درب سبز رنگ)، تمام شدهاند که تمام شدهاند. هفتهی پیش گفتم فلانی شما هوای مارا داشته باش دیگر ... برای ما هر روز یکی کنار بگذارید بیزحمتی. فلانی هر شب گل از گل شکفته سهم کنارگذاشتهی ما را تحویل داده و ما لبخندها رد و بدل میکنیم هر بار. دیشب به همچنین با این فرق که پنج شش روزی گذرم نایفتاد آنجا و تو نگو قهرمان من بطری بهدست چشم انتظار . دیشب که رفتیم فلانی با افتخار دو بطری شیرهای ما را کناری گذاشته بود با لبخند و رضایت خاطر به سان فیلمهای رمانسی گفت میدانستم میآیی ... برای شما گذاشتم کنار به کسی ندادمشان. ما را میگویی خب البته خوشحال که کلسیم کافی خواهیم داشت در قحطی پیش رو به خانه باز آمدیم. شام را در کنار خانواده میل نموده و چای بعد از آن را و باقی تنقلات تا آخر شب را دمِ خفتن سراغ شیر ها برفتم و یک لیوان از آنها بالا کشیده و بعد از اندکی تمزمز متوجهی طعم غریبی شدم. این چرا طعم یونجه داشت؟ نیم لیوان دیگر از آن سر کشیده مطمئن شوم اشتباه نکردم طعم یونجه دارد. شیر نبود. بطری را چرخاندم تاریخ انقضا 90/11/08 نوشته بود و آنروز که همان دیروز یا امروز باشد 14 بهمن بود.
تا دمِ سحر شهیدانِ شهر ما چای دم کرده کوفت کرده و زردها شدیم و سبزها، تا دمِ سحر درگاه مستراح را بساط پهن کرده خالهخرسهی قصهها را با خواهر و مادر هزار باری از طهارت خارج کردیم
طرف عاشقه ! شک نکن :))
ReplyDeleteواقعاً؟ جانمان در خطر است با این حساب : D
ReplyDeleteنصف محل مسوم میکند که
نیت مهم است که خیر بوده. بقیه فرعیات است. (;
ReplyDeleteمیخواهیم خیر نباشد : D
ReplyDeleteهمین فرع پدر همهی ما در آورد
ahsaaaaanttt
ReplyDelete