Oct 16, 2010

شاید باید کارتون های کودکی بیشتر اثر می گذاشت

1
ظاهراً من آدم لجوجی هستم و این بیشترین صفتی است که در طول زندگی به من برچسب زده اند، از آن جایی این واقعیت را (لجاجت را) می پذیرم که این حرف را بیشتر از همه آن هایی که بیشتر دوستم دارند می زنند. بیشتر از همه مادرم این حرف را می زند. این جور چیزهایی جز افتخارات نیست و در واقع جزء هیچ چیزی نیست. هر آدمی یک طوری است و بهتر است آدم از طور خودش خیلی متاسف یا مغرور نباشد
یک نفر در بلاگ اش نوشته بود که مهم است چه حرفی را چه کسی به آدم بزند و فکر می کنم این حرف درستی است. مهم است چه کسانی به آدم بگویند خوب و چه کسی مثلاً بگوید بد. این جایی که ما هستیم. هیچ چیزی قرار ندارد. قبلاً ها فکر می کردم، یعنی وقتی بچه مدرسه ای بودم، فکر می کردم کشف بزرگی است که فهمیدم همه چیز نسبی است و خوب و بدِ مطلق وجود ندارد. آن وقت ها معلم درس دینی می آمد توی حلقمان که البته که وجود دارد، ولی دلیل قانع کننده ای نمی توانست بیاورد چون خیلی راحت مثال نقض اش در مقابل اش پیدا می شد... بزرگتر که شدم بیشتر مطمئن شدم که همه چیز نسبی تر از آن چیزی بود که حتی فکر می کردم؛ اما الان که بزرگتر می شوم، به نظرم می آد که همیشه همه چیز نسبی نیست
2
ما آدم ها زندگی ماشینی را محکوم می کنیم در حالیکه سازنده اش بوده ایم و با آن زندگی می کنیم. فکر می کردم این هایی که برای زندگی ماشینی خط و نشان می کشند تکلیف خودشان را هنوز نمی دانند ولی الان مدتیه که احساس می کنم باید کمی جلوی زندگی ماشینی را گرفت. ما ماشین نیستیم ولی در یک سیستمی که بخش اعظمی از آن در حال حاضر ماشین است زندگی می کنیم که خواه نا خواه باعث بوجود آمدن روحیات ماشینی شده که واقعاً اثرات خوبی بر روان قشر های آسیب پذیر جامعه نداره. ولی دلیل جامع و مانعی هم بلد نیستم که زندگی ماشینی را محکوم کنم، شاید به خاطر این که خیلی بیش از حدی که بتوان جمع بندی کرد، همه چیز نسبی است؟
3
تمام ترازو ها هم مثل هم کار نمی کنند و این معلوم نیست درک درستی است یا نه
چرا همه چیز با این تنوع و وسعت متکثر شد؟ چرا ندارد ولی خوب تر نبود که نمی شد؟ یا حالا که دارد بیشتر می شود خوب است یا نه؟ شما چطور با قضیه کنار می آیید؟ جواب اش این نیست که هر کس مدل خودش را دارد و این حق را هم دارد که داشته باشد؟ گاهی وقت ها دل ام می خواهد حکم کنم که نخیر الا و بلا فلان. چرا پیش می آید که آدم در طول زندگی اش چندین بار تصمیم می گیرد کمی یا حتی کلی باورهایش را تغییر دهد؟
4
من قبلاً ها آدم مَرامی ای بودم، خیلی زیاد. شاید بیشتر از توان ام. بعداً ها متوجه شدم که توانایی ندارم این ژانر را ادامه بدم. این باعث خیلی تغییرات در زندگی شخصی ام شد. الان از وضعیت باز هم چندان راضی نیستم و نمی توانم بگم شخصیت مستقل خودم را دوست دارم؛ برای همین دارم سعی می کنم اولویت بندی کنم و متاسفانه این روش هم ارضا کننده نیست حتی باعث می شود که آدم بین آدم ها تبعیض بگذارد و رفته رفته به یک آدم بد یا بی معرفت تبدیل شود. قبلاً برایم اهمیت داشت دیگران چه دیدگاهی نسبت به من دارند. الان برایم کمتر اهمیت دارد و راستش این اهمیت دادن رو هم اولویت بندی می کنم که کمی از بار بی معرفتی قضیه کم می کند
5
وقتی در هر لحظه از زمان تمام حالت های غم انگیز، هیجان انگیز، شادی زا، عجیب ناک، و کلاً سکون زا و حرکت زا در گوشه گوشه های مختلف دنیا در حال اتفاق افتادن است، کمی غریب نیست که ما هم یک گوشه ای حالت خودمان را داشته باشیم؟ یک کمی عجیب است و نمی دانم چرا
6
دوستی دیشب خیلی نا امید بود از همه چیز، و از من پرسید که :آخرش که چی؟... من هم طبق عادت مرسوم درآمدم که بگذار امتحان سخت فردایت را که چهل روز هیچی نخوانده ای بدهی بعد برگرد به دنیا دوباره نگاه کن... واقعیت این است که هیچ چیز قرار ندارد ولی چیزهایی وجود دارند که از اول هم بوده اند، خوبی همیشه همان خوبی بوده و بدی نیز، اما جای آدم ها عوض می شود. کمی بعید است که کسی بتواند همیشه و در تمام حالات آدم خوبه باشد، اما خوبی همیشه خوبی است
7
می خواستم آخر پست را با این کلیشه ببندم که، اما واقعاً آخرش که چی؟ ولی الان نمی خوام. چون فکر نمی کنم من به آخرش برسم. ولی آخرِ خودم را خوب حتماً حضور دارم. وقتی فکر می کنم آخر خودم چقدر نزدیک است وشاید خوشبینانه ترین حالت پنجاه سال دیگر باشد که بعد حساب می کنم پنجاه سال در طول کل ماجرا چقدر کم است و گم می شود، چند تا احساس توام با هم حس می کنم. اولی اش اندوه، دوم ترس، سوم احساس حماقت می کنم. شاید اگر شب دیگری در مورد بازه ی عمرم و جایگاه اش در بازه ی کل حیات فکر می کردم، احساس های دیگری می کردم



2 comments:

  1. 1 kamelan dorost migan in dostaaaan
    2 dar rastaaie hamin mozo ghaveian toseie mikonam dastani tahte onvane "" parande faghat yek parande bod "" az hoshange golshiri ra bekhani
    3 khar to khare
    4 adam bi marefat bashe behtare ke vase kasi marame bi az had bezare ke taraf poro she
    5 na nist
    6 movafegham
    7
    chon abr be noroz rokhe lale beshost
    barkhiz o be jame bade kon azm dorost
    kin sabze ke emroz tamashagahe tost
    farda hame z khake to bar khahad rost

    paaas,,, halesho bebaar

    ReplyDelete
  2. به کی کاووس: عرض ادب عرض ارادت
    که آن طور و که این طور و چنان
    اوکی

    ReplyDelete