Oct 15, 2010

موسی اش کم بود


خواب دیدم من، مادرم و خاله ام رفته ایم اصفهان. اصفهانی که ما رفتیم یک دریا داشت. قبل از این که این قسمت اصفهان رفتن مان را ببینم، خواب دیدم سال ها پیش در همین شهر اصفهان که دریا داشت، یک اصفهان بود و یک خانه ی خانی بزرگی با کلی خدم و حشم و کلی رعیت اطراف خانه ی خان که تو مزرعه ها کار می کردند. بعد خواب دیدم که قرار بود خواهر زاده ی خانم خان را که تازه به دنیا آمده و مادرش بر سر زا رفته مثلاً از شهر دوری با کالسکه بیاورند که خاله و شوهر خاله بزرگ کنند، منتها آن روزی که کالسکه ی حامل بچه رسید، روزی بود که رعیت ها شورش کردند و همه جا رو به آتیش کشیدند و خان و زن اش رو هم زدند کشتند؛ بعد هم سر دسته ی رعیت ها آمد شد خانِ جدید، خانم اش هم که دل اش برای خانمِ قبلی سوخته بود کاری کرد که خواهر زاده شیرخواره را پیش خودش نگه دارد. سال ها گذشت و خواهر زاده ی خانمِ خان قبلی هم همان جور که قرار بود در عزت و نازاری بزرگ شود، بزرگ شد، رشد کرد و قد کشید و شد خانم خوشکلی؛ کلی هم خواهان داشت یکی اش هم خواهر زاده ی خانم خان فعلی که قبلاً رعیت بود... بعد روزی که قرار بود خواهر زاده ی رشید و رعنا با همان هواپیمایی که اتفاقاً من و مامانم و خاله ام سوارش بودیم بیآد اصفهان، اصفهان آشوب بود... رعیت ها شورش کرده بودند بر علیه خانِ جدید و قصد داشتند بکشند و ببُرند. ما که رسیدیم تو حیاط خانه (شبیه حیاط خانه ی زورو بود) همه جا داشت آتش می گرفت. خواهر زاده تازه از راه رسیده آمد وسط معمکه و خیلی حواس اش به دختر خاله بود (نمی دانست که دختر خاله ی واقعی اش نیست) که مبادا آسیبی به او برسد... ما هم پشت سرشان بودیم و پا به پای شان می رفتیم، چون شبیه قهرمان ها بودند منطقی دیدم پشت سر شان بریم چون توی فیلم ها معمولاً قهرمان ترها زنده می مانند. از پلکانی کشیدند بالا ما هم رفتیم بالا رسیدیم روی بام خانه، پشت سرم را که نگاه کردم دریا را دیدم ... خلاصه روی آن پشت بام داشتیم مبارزه می کردیم که پسره تیر خورد در حالیکه دست دخترک تو دستش بود و از لبه ی بام سُر می خورد، دخترک هم با او پرید... معلوم نبود کی به کی بود. خاله ام دنبال چمدان ها بود مادرم غصه ی درخت هایی را که آتیش گرفته بودند می خورد بقیه همه می زدند به هم همینجوری که دریا بالا آمد. بال بال می زدیم و دنبال راه نجات بودیم. آن طرف تر تپه ی سبزی بود و آنقدر نزدیک که حتی می شد از روی آن بام با یک گام بلند پرید و نجات پیدا کرد، برگشتم دیدم مادرم و خاله ام دارند دعوا می کنند جلوی یک گیشه ای وسط همان معرکه که ظاهراً می شد از آن جا بلیط رزرو کرد، رفتم نگاه کردم دیدم طرف انگار خیلی پرت بود یک باجه ی کوچکی داشت با تهویه ی متبوع و انگار برای خودش توی عالم دیگری سیر می کرد، پیراهن کنار دریا پوشیده، گلدان های شمعدانی دور بر دکه اش چیده بود و سرخوشانه موزیک خوبی هم گوش می کرد. عینک آفتابی هم زده و خب برای مسافران در راه مانده ای مثل ما بلیط رزرو می کرد. مغزم سوت می کشید و آوار شدم روی سرش که "ندیدی آن دوتا پریدند؟؟ دیدی و این جا بلیط می نوشتی؟" یارو آدامس تعارف می کرد! ... صدا نداشتم ولی انگار مغزم جیغ می کشید... همه داشتند می زدند و می شکستند که یک دفعه دریا بلند شد و انگار همه ی آن دریا به آن عظمت یک سیل شد و کوبید روی بام و... بقیه اش توی آب بود مثل شب هایی که آدم خسته از استخر می خوابد و خواب های عجیب می بیند توی آب و سکوت بود و کمی غللو غللو، غلت می خوردیم و حباب از دور برمان می آمد و می رفت (عین این فیلم ها) تا کوبیده شدیم به جای سفتی و انگار آسمان چرخید و آب آرام پایین آمد. فوراً سکوت قطع شد و دوباره هم همه شروع شد؛ ما بودیم که بر تپه فرود آمدیم من و یک عالم آدم که همه شان گیج بودند مثل من و با هم غریبه (که دقیقاً این قسمت آخر مثل فیلم هایی که آن دنیا را نشان می دهد بود) خواب این جا تمام شد


پ.ن
معمولاً اگر خواب دندان گیری دیده باشیم سر صبحانه به سان رادیوی صبحگاهی برای اهل خانه تعریف می کنیم؛ این یکی آن قدر پرت آمد که جرات نکردیم تعریف کنیم ولی انگار همچین بی سرو ته هم نبود

پ.ن2
بعداً به اکشن بودن خوابم فکر کردم و به این که در عین چل تکه گی از سینماهای مختلف، اما داستان کاملی از آب در آمد

پ.ن3
این روزها ما در زندگی خصوصی مان به یک ایمان قوی نیاز داریم، کسی پیشنهاد دندان گیری دارد؟

پ.ن4
!تا به حال دندان گیر ننوشته بودم

2 comments:

  1. دقت کردی این خواله‌ات تو همه خوابها هست؟
    مثل آقا امام زمان می‌مونه که همیشه حاضره
    ;)

    ReplyDelete
  2. baaah baaah,, tallan ini ke alan gofti khab bod ya rooman :)) khodesh ye ketabe 700 safeE bod ha,, vaghean faghat mosash kam bod ke beia haaro nejat bede va albate tarkib bajeie blit foroshi o khan o rayati o jabe jaaEie zaman ham tosh dashti ke khodesh ende soreAlisme :d toseie mikonim jahat taghveiate roheie khab haie az in dast yek bare dgar ketabe 100 sad tanhaE ra bekhanid o albate jahat taghveiate iman sari ham koeluo va khozavalatash bezanid,, be khosos kimiagar ke khoraak jav gir shodan o imna avardan ast

    ReplyDelete