Apr 24, 2010

...فوتبال یک بازی تیمی است بچه ها جان


آنقَدَر این هفته ای که گذشت و هفته ی قبل اش، ِشرّو ِور بافت که آدم می ماند، با چی بزند کجایش ( کجای او) و چه طور بزند و چه قدر بزند که بشود بتواند سکوت را رعایت کند لااقل و اگر نمی تواند رعایت کند، بمیرد خُب

اَ.ن جان، روی کلام ام با تو است قربانت. می دانم بچه های محل آنقدر کم فوتبال راه ات داده اند و آنقدر زیاد بهت گفته اند برو سر جایت بشین بچه میمون، که اینطوری مُعقّد و زنجیری شده ای. البته دروغ چرا؟ زنجیری که نیستی، زنجیری ها زور بازویشان زیاد است و برای همین می بندند شان به زنجیر، اما تو که آزارت به مورچه هم نمی رسد... ولی دلیل نمی شود قرص هایت را نخوری، تو هم بایستی قرص هایت را بخوری. تو که نمی دانی هر بار که یک زِرِ جدید می زنی، نمودار مصرف هفته گی لوزارتان در مملکت چه اوجی می گیرد. یک کم رعایت کن جانم. می دانم تقصیر خودت نیست، تقصیر بچه های محل ات است...اما می دانی چی است؟ آدم از یک سنی بالاخره مسئول گفتار و رفتارش می شود و فکرکنم تو هم به سن و جایگاهی رسیده ای که باید این را مد نظر داشته باشی و کمی بیشتر درگاه دهان ات را ببندی مِن بعد باشد؟ برو یک دکتری جانم، عقده های کور طفولیت ات را باز کنند، باور کن دکتر ها کارشان درست است. خیلی هاشان هم آب نبات می دهند آمپول هم نمی زنند

:(

پ ن

بچه زدن ندارد اما بعضی هاشان را باید آنقدر زد تا آبکش شوند

No comments:

Post a Comment