Dec 18, 2010

ما و ضرر های مکرر ما بر کمر خانواده

1
از مشکلات این روز هایم این شده است که ناگهان فراموش می کنم برای چه هستم و چه برنامه ای در پیش رو دارم، چه کار هایی و با چه ترتیبی باید انجام بدهم ... برای مدت زیادی هم کلاً فراموش می کنم چند ساله شده ام. کلاً قطع روان شده ام . نمی دانم در این دنیا کی به کی است؟ احمدی نژاد به من است یا بن لادن به استاد راهنما است یا اوباما با ما است و خدا کلاً توپ جمع کنِ قائله است...نمی دانم. مثلاً تولد چه کسانی را باید تبریک بگویم و فراموش کنم پول مغازه داری را بدهم و یا اسم کسی که پنج دقیقه است با او وارد یک خوش و بِشِ گرم شده ام را هر چه به مغزم فحش می دهم به یاد نمی آورم که نمی آورَم. این ها تازه فقط مشکلات نرم افزاری مان است. مشکلات سخت افزاری مان که بماندا ماندنی و خاک بر سر ما و خوش به حال مادر ما به این زاییدن که حقا گل کاشت که اگر چقندر کاشته بود پولِ خوب تری توی اش بود یقیناً


2
دو کلام هم از مرگ
یک نفر از کسانی که دورادور می شناختم مرد. خیلی عجیب است. نباید می مُرد چون خیلی زود بود؟ چون جوان بود و خوش سیما و خوش قد وبالا و خلاصه چون همه چیز اش بی نقص بود؟ چرا مردن چنین آدمی انقدر عجیب است؟ چرا مردن یک آدم که نمی شناختم و با او هم کلام هم نشده بودم، تنها به خاطر تصویر بی عیب و نقصی که در ذهن ام نقش بسته بود، این همه برایم عجیب شده است؟ چرا مردن پیرمردی که همین قدر بشناسم اینقدر عجیب نیست؟ یا حتی جوان دیگری؟ چرا بعضی ها تصور مرگ شان عجیب تر از بقیه است؟ از آن عجیب تر مردن خود آدم است. جداً حال کسانی که بعد از مردن خودم (اگر جوان بمیرم) را الان درک می کنم... شما هم مردن خودتان را تجسم کرده اید؟ چه کسانی می آیند؟ چه کسانی بیشتر از بقیه گریه می کنند؟ چه قدر عجیب است نه؟ این که حرفی . نیست، مرگ یک اتفاق ناگزیر است. ولی هر چه فکر می کنم نبودن خیلی عجیب است و نمی توان آن را تصور کرد
یک خبر خوب... اینجا را بعد مرگ آدم هم می خوانند. ای ول خدا را شکر مخاطبان جدید پیدا کرد این جا. سَلاآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااااام

پ.ن
مرگ کلاً قسمت ناحقِ زندگی است. خیلی ستم است.
خیلی از ما صحنه ی خاکسپاری خودمان را تصور می کنیم. چه کسی تا لبه ی گور می آید، چه کسی داخل گور هم می آید، چه کسی غش می کند، چه کسی لال می شود ... کشته مرده دادن لذت دارد حتی بعد از مرگ! نوعی سادیسم غیر مستقیم است که خیلی ها با تجسم آن ارضا می شوند. ولی بهتر است آدم تا زنده است به این چیزها فکر نکند، چیز های ارضا کننده تری در زنده بودن وجود دارد

2 comments:

  1. ajab matlabi... az tavalod shoro shod o be mordan khatm shod,,, dar bakhshe avaal ke manam ye hamchin dore haie ro poshte sar gozashtam o har az gahi ham be soragh meiad in halate,, dar kol bad nis vase tanavo.. ama dar bakhshe marg.. kolan chize jalebeie.. are man zeid be mordane khodam fekr kardam.. etefaghan mo be mo ham tajasom kardam,. raftare adama.. hame chi.. taze man ye vaseiatam kardam :d

    ReplyDelete
  2. که اینطور :D
    خوش به حال شما ما که داشته هایمان مگر کفاف کفن و دفن مان را بدهد، وصیت نکنیم سنگین تریم؛ ولی خیلی خوب نیست آدم به سن من و تو این همه با مردن ملموس شده باشد که وصیت هم کرده باشد! نع اصلاً خوب نیست

    ReplyDelete