Jan 22, 2010

از بیخود بودگی یک انسان در تمام حالات


0
نمی دانم چه صیغه ای است. کله ی سحر همه ما را برخیز برخیز گویان بیدار کردند کــــــــــــــــــــــــــه روزی را صبح قسمت می کنند نجنبی جا می مانی ...رفتیم با قابلمه روزی امان را بگیریم متنها صف اش را پیدا نکردیم، دوباره برگشتیم سر جایمان کپیدیم هیچ آب از آب هم تکان نخورد
1
نمی دانم چه لذتی دارد آدم کله سحر بکوبد برود فاتحه آدمی که تا به حال هرگز ندیده آن هم به شهری که هرگز نرفته
با آدم هایی که هرگز هم سفرشان نبوده؟ این را جدی داریم می پرسیم

2
خانم خوبی، سال هاست هفته ای یک بار می آید، باغچه و پله های ما را نظافت می کند و می رود. پری خانم اما این روز ها پا به سن گذاشته و از پا افتاده برای همین چند بار اخیر دخترکوچکش را نیز که 18 سال را دارد، همراه خود می آورد
سیما و اندام این دختر زیبا و بی اندازه با شکوه است. انگار از یک خانواده سلطنتی اروپایی قرون وسطایی، اشتباهاً به ایران و این عصر و این شرایط پا گذاشته
این دختر را چه آسان می توانم در قالب دامن بلند چین داری با چند طبقه آستر با کمر باریک و آستین های افتاده اش تصور کنم و حتی آن چند شکوفه ی سفید و صورتی را که از پی هم می آیند و بینا بین رشته های بافته شده ی موهای چند لایه و جمع شده ی بالای سرش جای می گیرند
...
هر موقع که می آید مثل الان، معذب می شم و هی می خواهم آقا خدا رابه گافی که داده حالی کنم
هر موقع که می آید مثل الان، معذب می شم و به این حرف بابام بیشتر می رسم که همیشه می گوید تو را خدا اشتباهی نازل کرده اینجا، جای تو الان باید احتمالاً زیر پلی، توی جوبی یا دمِ مسجدی می بود
نه اینجا

3
...


4
باید فکری به حال زندگی ام بکنم


5
...


6
همه این حرف ها را زدیم تا همه گان دریابند نگاه ما به زندگی چه بی محتوا، مادی و شکل گرا شده است

3 comments:

  1. کجایش بی محتوا بود ها ؟ بچه جان مگر مبانی نظری پاس نکردی !
    شکل گراهااا / این هم خود یک نوع طبقه بندی است دیگر !
    فکری به حال زندگی کردن را پایه ام هر چند که زندگی فعلا دارد فکری می کند برای ما !
    چند روزی کامنت نذاشتم ترسیدم دم وا کنم و بگویی ببند بب ببند و تو هم خفه / غیبت مان از آن جهت بود !

    ReplyDelete
  2. بچه جون معلوم است وبلاگت چه خبر است؟ نحسی من است؟ یه بار کامنتمان پرید حالا که کامنت !!!گذاشتیم پست پرید

    ReplyDelete