
1. بالاخره انیمیشن "مکس و ماری" را دیدم.
من و پدر غروب دل تنگِ دیروز، چراغ ها را کم کردیم، هندوانه خوردیم و انیمیشن خاکستریِ "مکس و ماری" را تا آخر نگاه کردیم و بعد به این نتیجه رسیدیم که بد نبود... اما به نظر من سوای گرافیک فوق العاده و شخصیت پردازی قوی که داشت، سوای دیالوگ های خوب، ساده و جذب کننده اش...، چیزی انتهای داستان می لنگید.
2. قبول دارم که اینجا پیام فیلم در درجه اول و ساختار در درجه دوم اهمیت قرار دارد اما به نظرم به آن اندازه ای که در تصویر سازی این انیمیشن خمیری، خلاقیت خرج شده بود، در ساختار داستان نشده بود... برای من چگونگی حل کردن یک داستان مهم است.
این انیمیشن ماجرای نامه نگاری های تصادفی یک دختر بچه را با یک مرد ناتمامِ ذهنی، روایت می کند. در ویکی پدیا آمده که این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده و البته بعید هم نیست. پیش ترها نامه دادن های تصادفی به آدم های تصادفی، در غرب پدیده ی شایعی بود، خیلی بعید نیست که یک همچون ماجرایی(نه عیناً با همین جزئیات ) واقعاً اتفاق افتاده باشد. هر چند که سایت رسمی "ماری و مکس" اشاره ای مستقیم به این نکرده.
راستش سناریوی این فیلم مرا شدیداً یاد فیلم "فارست گامپ" و چند فیلم هولیودی دیگر و آن فیلم معروف فرانسوی " روز هشتم" انداخت . ، سناریو هایی از این قبیل که صدای یک آدم ناتمام، ساختار اصلی روایت فیلم می شود که دنیا و آدم هایش را با سادگی هرچه تمام زیر سوال می برد و با ظرافت خاصی حماقت های فسیل شده ی انسان ها را برملا می کند.
3. یکی از مسائلی که فیلم رویش تاکید داشت، به غیر از معضل تنهایی و فقدان عاطفه و فقدان درک همگانی و مشترک در میان بشر، مسئله ی کمال بود. اینکه هیچ انسان بالغی کامل نیست و آدم ها وقتی ناقص اند ، به دلیل ناکامل بودن اشان سوالات ساده تری می پرسند و از راه های ساده تری هم به جواب می رسند. آن ها راحت تر به این حقیقت پی می برند و با آن کنار می آیند که کمال معنایی ندارد .و به نظرشان آدم های بالغی که خیال می کنند کامل هستند، از مرحله خیلی پرت هستند اند. مکس معتقد بود آدم های بالغ با وجود اینکه نسبت به آدم های نابالغ کامل ترند، اشتباهات مسخره تری می کنند و از آن بدتر متوجه اشتباهات شان هم نمی شوند. این موضوع یکی از کشفیات مهم مکس بود و او در این باره به جمله ی معروف انیشتین ایمان داشت که گفته است: " دوچیز در جهان تمامی ندارد، یکی کائنات است و دیگری حماقت انسان ها"
4. و ...چقدر خوب که این عکس بالا به زمینه ی وبلاگم می آید این همه .
روی هم رفته فیلم خوبی بود. ویکی پدیا هم چند تا از دیالوگ های موثر فیلم را نوشته بود که خواندن اشان خالی از لطف نیست.
- مکس کارتون نوبلت ها را دوست داشت. چون اونا طبق یک اصول اجتمایی خاص و روشنی زندگی میکردند. با اصول و عقاید دائمی
- من در یک خانواده یهودی بدنیا آمدم. و قبلا به خدا اعتقاد داشتم. اما از وقتی که کتاب های زیادی خوندم، بهم ثابت شد که خدا ساخته تصورات منه
- مردم به خدا اعتقاد دارن. چون سوالهای پیچیدهشون جواب داده میشه. مثل اینکه جهان چگونه شکل گرفته؟ آیا کرمها به بهشت میرن؟ و اینکه چرا پیرزنها موهاشون آبیه.
- با اینکه من یک کافر هستم. اما کلاه یهودیتم را سرم میکنم. تا مغزم را گرم نگه داره.
- هیئت منصفه اعضای برجسته اجتماع هستند. که تا حالا قتلی را مرتکب نشدند.
- مردم بعضی وقتها باعث سردرگمی من میشوند. اما من سعی میکنم بهشون اهمیت ندم.
- انسانها از نظر من جالبن. اما فهمیدنشون برام سخته.
- از نظر مردم من گستاخ و بی نزاکتم. من نمیدونم چرا صداقت را با بی نزاکتی اشتباه میگیرند؟ شاید برای همین من هیچ دوستی ندارم.
- مکس نمیتونست بفهمه، که چرا اون شهره خاص و عام شده. در حالی که بقیه نرمال حساب میشن.
- انسان ها در طول تاریخ بی منطق بودن. چرا وقتی بچههای گرسنه در هند زندگی میکنند. مردم غذاهاشون را میاندازن دور؟
- اول عاشق خودت باش
- تو را به این خاطر میبخشم که کامل نیستی. تو هم ناکاملی، مثل من. تمامه انسانها کامل نیستند.
- وقتی جوون بودم دوست داشتم هرکسي دیگهای باشم. بجز خودم. دکتر برنارد گفت اگر توی یک جزیره تنها بودم، مجبور میشدم به همنشینی با خودم عادت کنم.گفت باید با خودم کنار بیام. با تمامه عیب و نقصها، ما خودمون عیب و نقصها را انتخاب نمیکنیم.اونا بخشی از وجود ما هستند و باید باهاشون کنار بیایم.
من ندیدم اما دری شد که برم ببینم / جانا روایت کردنت هر روز دارد بهتر می شود از روز قبل / می آییم و می خوانیم و می بالیم بر خودمان در انتخاب دوست
ReplyDeleteهان دوست جان! ما و روایت و هر روز بهتر از دیروز؟
ReplyDelete:D !بالندگی که از ماست، ولی جداً کدام روایت ؟
وبلاگت خیلی خوبه و دوست دارم دنبالش کنم! لینکت کردم... فقط این کاش یا فونتتو تاهوما می کردی، یا اندازشو بزرگتر می کردی!
ReplyDeleteبه امیررضا: خیلی ممنون! در مورد فونت هم چشم و مرسی که گوش زد کردی، فکری به حال اندازه اش می کنم
ReplyDeleteaz onjaaE ke kolan emroozz hese hichio nadaram hese animation o in harfam nadaram
ReplyDeleteama in bakhshe harfat ke gofti شاید برای همین من هیچ دوستی ندارم.
man ino bahat kal mindazamm
osolan man ghadim nadima behem sabet shode bod ke ensane kolan badbakhti hastam ama fek mikardam ravabete ejtemaEie khobi daram dost zeiad daram
ta inke kam kam vaghe bin shodam didam hameie in adamo BE DALAIELI hastan,, yeki refighe kareie yeki tahsili ye kocheE yeki,,, bad vaghti daghigh shodan didam hich kodom SHAKHSE man barashon mohem nist,, balke alamkarde manee ke moheme o amele dost
nemonasham inke teye taghriban 10 rooze gozashte goftam beiam be kasi zang nazanam o kolan az kasi soragh nagiram bebinam kasi soraghe mano migire didam NOOOOOOOOOCHHHH hichki nagoft zendeeEE morde'E..
agar nabod ke rafighe taze varedeman vilion yahtamel jaame zahr noshide o ta konin jan be jan afarin taslim mikardimm,,,
inaram goftam ta to bashi dge ye khatam gele shekayate donia ro nakoni ke maaan vasaaat masnavi minvisam :D
ریدم به این اینترنت ، ریدم به این سرعت ... که مثل احمقا 14 خط درباره ی ماری و مکس نوشتم و کامنت با موفقیت ارسال نشد و من دیگه حس کامنت گزاشتن ندارم...
ReplyDeleteخیلی دوست دارم باهم صحبت کنیم...
nazaaar be inke taallan chand vaghtist goom o shode o taalashe shabaane roozeie maaa jahat yaftanash bi asar,, bande az talaashe shoma nahayate tashakor ra minemayaam,, omid ast ba rah andazeie INTERNETE MELI in moshkel niz hal shavad :D
ReplyDeleteبه کی کاووس: اون بخشی از حرف های مکس بود! به هرحال مثنوی ات را نوشتی.
ReplyDeleteچند وقتی است به دلایلی دستمان از اینترنت کوتاه شده. و در این فراغ داریم به زندگی امان می پردازیم ;)
به سعید: حس کامنت گذاری شما را قدر می دانیم، از جانب خودمان هم از بابت این اینترنت کوفتی عذرخواهی می کنیم،
... ;) باشد کامنت های بعدی