برف می بارد؛
.برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
،كوه ها خاموش
،دره ها دلتنگ
.سال ها بگذشت
،سال ها و باز
،درتمام پهنه ی البرز
،وين سراسر قله ی مغموم و خاموشی كه می بينيد
وندرون دره های برف آلودی كه می دانيد
،رهگذرهايی كه شب در راه می مانند
...نام آرش را پياپی در دل كهسار می خوانند
شعر- جزئی از منظومه آرش کمانگیر، سیاوش کسرائی
.عکس ها با دوربین - نقاشی های اینجانب
سلام
ReplyDeleteاین عکس ها جالبند
خوشم اومد وبلاگت مثل وبلاگ این دختر لوس ها نیست
چون سلام کردی گفتم جواب سلام واجبه !!!
در ضمن من از تو بزرگترم بچه جون!!
پاینده باشی
ناقابلند
ReplyDeleteدومندش هم کلاس وبلاک ما را خیلی بالا بالا بردید به به
!...سومندش که بچه جون خیلی به شما می آید که
این شعرت رو که خوندم یاد یه شعری افتادم ..."شعر بندگی" ...
ReplyDeleteالبته شعر ممنوعه اس، و راستش رو هم بخوای خیلی شعر نیست.
والا این شعر از مرحوم سیاوش کسرائی است...کدام بندگی؟ عصیان و بندگی را که نمی گویی که!!؟؟
ReplyDeleteyadesh bekhirrr yadete ye blogam man dastam hamash sheeraaaie kasravi bood
ReplyDeleteahsaand