Nov 27, 2011


رفته‌ام سراغ دفتر‌های قدیمی، شعر‌های پانزده سالگی شانزده سالگی، هفده سالگی. این یکی خیلی تکان دهنده بود برای خودم، برای خودِ امروزم:‏

تمام حجم مرده‌ی وجودم را
در گور سردی پنهان کرده‌ام

تمام قامت خدا را
زیر آوار تردید شکستم

تمام ذرات زندگی را
انکار کرده‌ام

و خود را زیر برف‌های یک زمستان بیمار
پنهان کرده‌ام

و عبودیت وجود خدا را
برای سرما
سکوت و سختی
عیان کرده‌ام

من به خدای بزرگ انسان‌ها
پشت کرده‌ام

از خدای گُل‌های بهار
گُسستم
از زنجیر بندگی انسان‌ها رَستم

وقتی مظلومیت قلب مرده‌ام را
حاله‌ای قدسی در گور فرو می‌برد
در سحرگاه یک عبادت‌گاه کوچک
منِ دیوانه قداست قبله‌گاه زمین را
شکستم
منِ دیوانه
درِ سنگینِ معبد زمین را بستم.


خرداد
84


پ.ن: خراب و داغان‌ای بوده‌ام! یادم رفته بود!

Nov 12, 2011

خوشبختی


روی زیادیِ بعضی از مردم را باید چید یا رید در آن؟


پ.ن
ببخشید که در این پُست کلمات زشتی که به کار بردن آن در شان یک خانم محترم نیست، به کار می‌برم.‏ از حضور حضار معذوریم.‏ ولی واقعاً سوال دارم در این خصوص. با یک انسان که فکر می‌کند زمین و زمان سوارخ شد و او ناگهان چون بختک افتاد در این عندانی چگونه باید رفتار کرد؟ یا به او فهماند به ولای علی ما همه از همان سوراخ افتادیم و از بدبختی ماست که بختک ما تو بودی برای خوشبختی...‏

پ.ن2
عجیب که با این همه خزعبل که از من می‌ریزد در این بلاگ، از حوادث خفن زندگی‌ام هیچ نمی‌نویسم، دقیقاً از مسخره‌گی های غیر مهم ام می نویسم، سهل و ممتنع را عشق است و چه‏قدر بد.‏

Nov 10, 2011

فرضیات محال


چند شب پیش بحث بود بر سر این موضوع که اگر قرار باشد در جایگاه "مظلوم" و یا "ظالم" قرار بگیرید، کدام یک را انتخاب می‌کردید؟
بزرگی جواب داد "مظلوم"؛ که جمع او را به خامی و ایده‌آلیست بودن و صد بهمان دیگر متهم کردند ... اما او کماکان رای خود را چنین اعلان می‌کرد که :ترجیح می‌دهم به من ظلم شود تا این‌که ظلم کنم، ذاتِ من این را آسان‌تر می‌پذیرد. خلاصه بحث ایشان بالا گرفت و در آخر به این نتیجه رسیدیم که پاسخ به این سوال به ذات آدم بر‌می‌گردد ... اما سوال تابعی پیش آمد و آن این‌که اگر ناچار باشید برای بچه‌ی خود یکی از این دو جایگاه، "ظالم" و یا "مظلوم" انتخاب کنید، کدام را انتخاب می‌کردید؟

راستی چه کسی از پدر و مادرش نشنیده است که "گرگ باش وگرنه خورده می‌شوی" ؟


Nov 5, 2011

یا قمر بنی‌هاشم صدامو داری؟


همیشه خوف این داشتم که خاله‌ی بزرگم به فیس‌بوک دست پیدا کند، اما ناگزیر تکنولوژی به نسل‌های دور می‌رسد، حالا هنوز فیس‌بوک راه‌اندازی نکرده از این ایمیل‌ها می‌کند سند تو آل:‏

شش چیزی که نباید در فیس بوک به اشتراک گذاشته شود



کاش یکی زحمت‌اش را بکشد و "شش شخصیتی که نباید وارد فیس‌بوک شوند"، را بنویسد و ایمیل کند.‌‏ زندگی داریم بخدا.‏