Aug 28, 2011

فندوق شکن

پام پام پارارارااا پام پام پام پام
پام پام پارارارارا پام پام پام

پام پام پام پام پام پام پام پام
پام پام پام پام پام پاپام


پام پـــــــام پام پــام پام، پـــــام پام پام پام پام



Aug 26, 2011

مَمَدرضا گلزار و فاشیستی که ما باشیم


.وقتی یکی گفت: "نمی دونم چرا از گلزار بدم می‌آد...." می‌تونید بهش امیدوار باشید

Aug 9, 2011

عاقل اندر سَفیهان


:D را دیده اند Splice کسانی که فیلم کانادایی-فرانسوی
آن سکانسی که اوایل فیلم زَن دَست اش را می‌بَرد داخلِ آن رحم کذایی و آن چیزِ بیچاره‌ی لعنتی دست زن گاز می گیرد، زن بی حال روی زمین می اُفتد و تشنج می کند و کف بالا می آورد را یاد‌تان می‌آید؟... آن سکانس خداست. چرا؟ چون آدرین برُدی همان جا ایستاده و زودی از تو کشوها می گردد دنبال آمپول ضد تشنّج یا حالا آرام کننده‌ی صرع یا هر چیزِ دیگر و زَن را به هوش می‌آورد؛ خداست چون به نظرم این سکانس بیلاخ گنده ای می گیرد به طرفِ سینمای رُعب هولیوودی که خیلی وقت است در موارد مشابه باب شده است بعد از آن که یک بخت برگشته‌ای را جانوری نیش زد، قطعاً کف بالا بیاورد و بعد‌ با چشمان عجیبی، آرام یاحشیانه بلند می شود و می اُفتد جانِ باقی ملت از دَم گاز می‌گیرد یا می خورد، سکانس آخر این فیلم ها معمولاً اگر خیلی ابله باشند: شهری خالی از بشر.
ولی انصافاً این سکانس حال داد بعد از یک آمپولِ فوری، زن حال‌اش جا می آید و به این وسیله فیلم خیلی ساده، بیلاخ می گیرد به سینمای وحشتِ هولیوود و ژانر‌های تکراریِ مشابه آن. ولی این سکانس بیننده را حالی می کند: "این از اون فیلما نیست یا ما از اوناش نیستیم و بشین تا آخرش نگاه کن..."‏
متاسفانه الان باید بخوابم و به علاوه کلاً حوصله‌ی نوشتن ندارم راجع به خودِ فیلم این‌جا بیشتر بنویسم، هر چند که موضوع جذاب وخَفنِ موردِ علاقه ام است...کاش حوصله داشتم، حیف.‏
کلاً این فیلم سکانس‌های خدا زیاد دارد و اصلاً نقاط عطف داستان سکانس‌های دیگری است، ولی این یک سکانس جنس دیگری داشت. ریزتر و تیز تر بود و اگر خیلی اَلکی نظر بدهم، شبیه بود یا از جنس همان سکانسی از فیلم وودی آلن همراه با اسکارلت جانسون
آن که اول فیلم دخترک روح توی جعبه را می بیند و هی به وودی می گوید "اینه هاش اینه هاش ببین!!!" و هی وودی باور نمی کند ولی یک آن که بَر می گردد می بیند ای بله! روح است راستی راستی! و این جوری می‌شود که بالاخره دو آدم در آنِ واحدی یک روح می بینند، چیزی که بر خلاف اساس فیلم‌های هولیوود است که اگر روحی رد شد فقط یکی است که می‌بیند و دیگرانی که نمی‌بینند؛ و یک‌جوری آن سکانس اسپلایس مرا یاد این سکانس فیلمِ آلن انداخت. هرچند که فیلم آلن کاملاً کمدی است و هیچ ارتباطی با فیلم‌های ترسناک ندارد، اما خب به هر حال الان اینطوریاست که من می گویم چون حوصله اندک است و فقط به این اکتفا می کنم که گاهاً همه نوع وصله ی ناجوری به هولیوود می چَسبد. تقصیر خود‌اش است. ‏

یک سکانس خفِ دیگرِ اسپلایس که آدم را می کشاند به این باورِ بی‌ربط که کلیسا، پاپ اینا و یا جمهوری اسلامی D:! که چنین اعمال نظری نموده اند! وقتی موجود شبیه سازی شده هنوز تحت دستگاه و توی رحمِ مصنوعی است، یک آن ضربان قلب اش متوقف می شود بی دلیل و آنِ بعد دوباره راه می اُفتد. چرا؟؟ مثلاً یعنی توی نقد قید شود که دستان خدا بود که جان موجود شبیه سازی شده را گرفت و دوباره در او جان دمید، یعنی ای عصبانی‌ها بدانید که ما این را قید کردیم اصلاً از اول اش هم خدا روح به او داد نه انسان. البته این برداشت من بود. کماکان به نظرم سازندگان فیلم آنقدری هوش بهخرج داده‌اند که این را طوری نامحسوس در میان فیلم نمایش دهند که برای آگاهان‌اش مزاحمتی ایجاد نکند p: (چقددددر بارِ منفی داشت این کلمه ی مزاحمت!)، برداشت دیگر هم همان باشد که آری اصلاً خداوند است که همه کاره است.‏