Feb 27, 2011

Feb 22, 2011

جان و مال و جنون


مادرم :(از دیروز ناسزا می گوید و مدام معمر قذافی را با صدام حسین مقایسه می کند) معمر قذافی دیوانه است، دیوانه است ( و مدام این را تکرار می کند طوری که انگار با او نقاش می کنیم نه نیست!) نگاه کن، نگاه کن می خوانی؟؟ خدایاااا به وحوش افریقا پول داده است بریزند مردم را بکشند! چند دسته وحشی با سلاح گرم دستگیر شده اند! اعتراف کرده اند پول از قذافی گرفته اند که بین مردم بریزند مردم را بکشند (این جا یاد سربازان گم نام امام زمان افتادم) نگاه کن! آه می دانی؟؟ 150 بادی گارد زن دارد؟؟ (!!!) وقتی راه می رود زنان هیولایی دنبال سرش از چپ از راست...(آدم می ماند چه بگوید؟ تا امروز کدام دیکتاتوری بادی گاردِ زن آن هم این همه دست و پا کرده است؟؟ نوعی ژست است! آدم فاسد!!) آنقدر هر کی به هر کی است، زنی توی خانه ی خودش نشسته است، توی خانه اش نشسته است! امن از این بیشتر؟؟! تیر به سمت اش می آید و می میرد! باور می کنی؟ او از صدام هم بدترمی کند! (بعد مکث می کند) نه... صدام از او بد تر کرد، صدام صد تای قذافی را درس می داد. می دانی (نمی دانستم!) صدام سه تا کار کرده است که هیچ کس در تاریخ نکرده...حتی حتی هیتلر! یکی اش چرخ گوشت بود! جوان های مردم را زنده زنده داخل چرخ گوشت می انداخت (چرخ گوشتِ انسان) دومی اش زنده زنده آدم ها را می انداخت توی دیگ تیزآب! و هیچی از آن ها نمی ماند، مگر انگشتری یا دندان؛ و سوم (این جا چشم هایش را می بندد) بمب در جیب پیراهن جوانان اعدامی می گذاشت و آن ها را با چشمان بسته، جلوی خانواده هایشان منفجر می کرد... خودم فیلمی دیدم که جلوی مادر ها پسران شان را منفجر کرد... مگر صدام وقتی رفت نگفت عراق را ترک نمی کنم مگر مگر خالی از بشر... مگر نگفت؟

پ.ن1
صدام حسین(در آستانه ی سقوط): عراق را تَرک نمی کنم مگر زمینی خالی از بشر
معمر قذافی(در آستانه ی سقوط): لیبی را خودم ساخته ام و خودم ویران اش می کنم...یا به گفتگو می نشینیم یا نابودی
پ.ن2
سال 88- قذافی یا عملیاتی تروریستی لاکربی، کشور فقیر لیبی را به خاک سیاه می نشاند. 9 میلیارد دلار غرامت، آن زمان
امسال- لیبی تا صبح امروز، بیش از 500 کشته و هزاران مجروح ظرف چهار روز*- آخر وقتی یک کشوری یک صحرای بزرگ است و دو ملیون نفر جمعیت دارد... اصلاً کدام مغز معیوبی مردم خود را بمباران می کند؟
تکمیلی: این آمار در اواخر پنجمین روز اعتراضات مردمی لیبی به 3000 کشته و زخمی رسیده است *
...این رقم تا کنون به 5000 کشته و زخمی رسیده است *


سیف الاسلام اسم پسر معمر قذافی است که این روز ها بدجوری روی آنتن است . نسخه ی مدرن قذافی با کت و کرافات. نمی دانم ماردم این چیز ها را از کجا می داند ولی الان سر ناهار تعریف کرد که این شخص وقتی در سوئیس زندگی می کرد به خدمتکار سوئیسی خود تجاوز می کند، و علاوه بر غرامت سنگینی که دولت سوئیس از لیبی می گیرد و روسیاهی ای که برای یک ملت بر جای می گذارد، ارتباط یک کشور با یک کشور دیگر قطع می شود. وقتی اساس ارتباط با جهان به این نحوه باشد، کدام جاهلی لُنگ بیاندازد؟
جهل، تعصب، جنون و ... تا چند؟ فلسطینی ای که هنوز عکس صدام حسین قاتل را به عنوان قهرمان عرب اش بالای سر می گیرد و تا این درجه پان عربیسم جنایتکار را با وجود تمام کشتارها و جنایات ارج می نهند... وقتی خشونت حکام عرب تا این درجه ریشه در خشونت ذاتی فرهنگ عرب دارد، که حکام مردمان خود را هم برای حفظ نَسَب می کشند، آدم از خودش می پرسد پس کی تغییر می کنند و تا آن موقع چه برسرخود شان و جهان می آورند و به چه قیمت هایی؟
و چرا سران قدرت هایی، تا این درجه بیمار باشند؟ یا بیمار می شوند؟ چطور چنین بیمار هایی به قدرت می رسند؟

Feb 19, 2011

هِد! می دانید چی است دیگر؟


این روز ها من یک لحظه خوبم، یک لحظه خوب نیستم. نمی دانم هِد یک انسان کجای اش قرار دارد که وَر دارم یا تمیز اش کنم یا عوض اش کنم یا بزنم داغان اش کنم! یعنی من مرده ی این مشکلات ام با نقطه گذاری و علامات استعجاب و سوال و این ها در آخر سطورم که مرا آخر سر به مرگ می رساند! چرا و چطور؟؟ بابا نمی شود!

می بینید علامت تعجب آخر کجا می رود؟؟ مگر آن که هی جمله را ادامه دهی
برای علامت سوال خوشبختانه این بدبختی را نداریم، ببین چه مامان است؟
درست سر جای خود اش :D
اسمایلی هم همین مصیبت ها را دارد مگر این که فقط لبخند بزنی تا الا و بلا نباشد که فونت را به انگلیسی برگردانی
کسی درد مرا ندارد؟

تکمیلی: گاهی اوقات نمی دانم چه کار می کنم که می شود و گاهی اوقات نمی دانم چرا همان کار ها را می کنم اما نمی شود! در مورد این علامات البته
اعصاب ضعیف ما نمی کشد بتحقیقیم چرا. لطفاً یکی بگوید چرای اش را... کشته شدیم
ممکن است یک دلیل اش این باشد که علامت تعجب را وَرنداشته اند یک نسخه ی فارسی اش را بسازند؟! چون متقارن است؟

سکوت آدمی

چهارشنبه ی گذشته (27 بهمن) با پرواز ساعت 5 بعد از ظهر، از تهران به کرمانشاه آمدم. هواپیما 300 متری دور تر از محلی که باید مسافران را پیاده می کرد فرود آمد. از پنجره ی تخم مرغی بیرون دیدیم که به جای ساختمان فرودگاه، چند ردیف سرباز نظامی و یک ردیف فرمانده ی سیاه و یک ردیف آخوند موفنگی و گریان ایستاده اند؛ از خدمه جویا شدیم چه خبر است؟؟ آن ها بد تر از ما شاخ در آورده بودند... در را هم که باز نمی کردند. با تاخیری پنج دقیقه ای، دیدیم که دو جعبه از قسمت بار از زیر هواپیما خارج می کنند. دو جعبه به ابعاد انسان که با پرچم جمهوری اسلامی پوشیده شده بودند. چیزی که ما دیدیم این بود، گارد شروع به رژه ی نظامی نا منظمی کردند و فرمانده گان آن از خدا بی خبران با ادای چیز به طرف هواپیما آمدند و انگار یکی اشان متنی دکلمه کرد... که لعنت الله بر او اگر هست. سربازان آن کلاً بی خبران هم در دو رج موازی مقابل هم ایستادند و راهی برای تشیع صندوق ها گشودند. چهار سرباز زیر هر صندوق را گرفتند و چون راه افتادند، درب خروج برای ما که گیجُ ویج صحنه را تماشا می کردیم باز شد. وقتی در هوای آزاد قرار گرفتیم هنوز موتور هواپیما صدا می کرد که با صدای آخوندی که زِر می زد و باد، در هم پیچیده بود و هیچ پیدا نبود چه نطقی از ایشان بر می آید؛ فقط صانع ژاله بسیجی فعال ... را از باد شنیدیم و غبار آلوده ی دهان شان و الله اکبر ها و انا للله ها که دور می شد
آن فاصله ی هواپیما تا فرودگاه را پیاده طی کردیم وهیچ کس نبود که بگوید ما دقیقاً بز هستیم یا بزغاله؟ یا مثلاً خودشان چه نوع حیوانی هستند؟؟
فرودگاه نسبتاً خالی بود و هیچ اثری از اعضای خانواده ی مقتول یا مقتولان ندیدیم، ما بودیم و چمدان هایمان و سکوت سخیفی که در سکوت طی می کردیم
وقتی رسیدم خانه در خبر بود که قانع ژاله، به علت افشای هویت غیر بسیجی برادر مقتول اش، صانع و ممانعت از تحویل جسد او توسط اطلاعات به خانواده اش، همان شب از سوی اطلاعات دستگیر شد
و این جا وقفه ای و عرض پیامکِ به همین سادگی و به همین خوشمزه گی پودر کیک یا ماکارونی، شما را به خواندن دمی چند شعر دعوت می کنیم و به این وسیله پست مغموم را مختوم و شب را به شب بخیر می رسانیم


سکوت آب
می تواند
خشکی باشد و فریاد عطش
سکوت گندم
می تواند
:گرسنگی باشد و غریو پیروزمندانه ی قحط
همچنان که
سکوت آفتاب
-ظلمات است
اما سکوت آدمی فقدان جهان و خداست
(احمد شاملو-ابراهیم در آتش، صفحه ی 49)