Jun 30, 2010
این هم چه گوارا است
هوپـــــــــــا مارااادوناااا... هوپـــــــــا
Jun 29, 2010
مبادی آداب نمایی و کشک
موافق ام که گاهی وقت ها برای بیان بعضی مطالب پیچیده نیاز هست که از کلمات بیشتری و شاید نامانوس تری که معنای نزدیک تری به منظور دارند، استفاده شود اما موارد مشابه زیادی از این نوع طول و تفصیل دادن ها هستند که، نیازی به یک رسانة پیچیده برای بیان ندارند. مثلاً در رسانة ملی صدا و سیما به کررات داشته ایم و داریم. وقتی یک مجری قرار بود بینندة مفلوکی را به تماشای فلان برنامة تلویزیونی دعوت کند، قرار نبود اتم بشکافد اما به هر حال از گرمای آفتاب بهاری شروع می کرد و بعد گرمای آفتاب تابستانی و بعد گرمای آفتاب زمستانی و بعد ربط اش می داد به خش خش برگ های پاییزی و بعد خش خش برگ های زمستانی و بعد... و الی آخر؛ که هیچ دستگیر بیننده همم نمی شد و فقط آن وسط، 5 دقیقه ای را که ممکن بود بیننده بعد از تماشای تلوبزیون اش پس اندازداشته باشد که مثلاً زودتر به رخت خواب برود یا بهتر مسواک بزند و یا تحت هر عنوان دیگری، از دست می داد. و در واقع نه فقط یک مخاطب بلکه هزاران مخاطب و هزاران 5 دقیقه با یاوه گویی های یک مجری بر اساس یک متنی از سوی نویسندة بی سلیقه ای که توسط مدیر نادانی انتخاب شده است، از دست می رود. قبول دارم که خیلی اینطوری ها هم نیست و این طوری ها هم نمی شود تحلیل کرد و می دانم که موارد مشابه این گونه استهلاک ها، هم در زمان و هم در انرژی و روان ملت های جهان سوم، خیلی عادی است. چیزی که دق ما را بالا آورده نه آن مجری های بدبخت از روی نوشته بخوان تلویزیون است، نه آن نویسندة بی سلیقه ای است که بالاخره مخاطب خودش را یک جایی دارد و نه حتی آن مدیر احمقی که شاید از روی ناچاری از یک سیستم غلط بالاسری خط می گیرد...، کلاً از طول و تفصیل زیادی شاکی ام؛ به نظرم این جور پدیده هایی بیشتر از آن که دلایلی مثل مدیریت نادرست داشته باشند، دلایل ریشه دار تری در فرهنگ دارند که متاسفانه به غلط باب شده اند و عملاً به عنوان آداب اجتماعی در جامعه به کار می روند. مشابه این هجو گویی ها و به نوعی تعارفات را در اجتماع به شکل های مختلفی داریم، بین فروشنده و خریدار، بین میزبان و مهمان، بین مرد و زن، بین بزرگ تر و کوچک تر و...
چرا این هجو گویی ها در قالب ادب و حیا بیشتر از خیلی جاهای دیگر دنیا، باید در ایران استعمال شود؟؟ چرا (شاید این سوال بی ربط باشد) حافظ بایستی انقدر پر از حرف تکراری باشد؟؟ بله در مورد حافظ که قضیه کلاً فرق می کند... در مورد حافظ مرتبط با این موضوع بعداً می بنویسم ...
رفتم که بخوابم
Jun 19, 2010
...
از بعد از خانه نشینی و احوال ما
- این روز ها حرف برای گفتن هم ندارم. دوست جانی ام که خیلی هم دوست اش دارم و از بچگی دوستان جانی هستیم، دارد می رود از ایران برای همیشه و من گیج شده ام.
-اگر غروب دلگیری است و اگر در خانه تنها و غمگین نشسته اید و اگر آشپزی دوست دارید به دستورات آشپزخانه ای زیر عمل کنید.
اگر در خانه شیر خشک دارید، یک لیوان از آن بردارید و با نیم ربع لیوان آرد سفید و ربع لیوان شکر مخلوط کنید و در تاوه ی خشکی بریزید و با هم و بدون روغن تفت کنید. باید با یک قاشق چوبی هم هی و هی به هم اش بزنید که ته اش نچسبد و نسوزد. بگذارید آنقدر حرارت ببیند تا رنگ اش کمی قهوه ای بشود، هر چه بیشتر حرارت ببیند قهوه ای تر هم می شود ؛ بنابراین می توانید رنگ اش را دلخواه معین کنید. اما بهتر است نگذارید خیلی قهوه ای شود (خیلی بسوزد). بعد نیم قاشق چایخوری هِل آسیاب شده را که از قبل آماده کرده اید به مخلوط تان اضافه کنید. در این مرحله سه ربع قالب کره ی صد گرمی را هم در همان تاوه آب کنید و با قاشق چوبی تند تند به هم اش بزنید تا گوله گوله نشود. فراموش نکنید بعد از این که کره را اضافه کردید، دیگر مواد تان رنگش از آن چه بود قهوه ای تر نمی شود. مراقب باشید تا به خوبی باهم ترکیب شوند، اگر گوله هم شد اشکال ندارد، یک ربع تند و پیوسته به هم بزنید درست می شود. بعد بگذارید توی یک بشقاب مسطح و قبل از این که خنک شود با یک قاشق مسطح اش کنید و بگذارید خنک شود. حواس تان باشد که مواد روی دستتان نریزد چون پدر تان را هم می سوزاند.
یک تاوه ی کوچک بردارید و اندازه مشت تان مغز پسته خورد شده ی خام، داغ کنید؛ مراقب باشید که نسوزد فقط کمی که تاوه چرب شد ، پسته ها را از روی آتش بردارید. بعد توی همان تاوه یک قاشق غذا خوری شکر و یک قاشق نمک وسط تاوه کوپه کنید و بگذارید فقط کمی قهوه ای شوند. بعد پسته ها را بگذارید کنار آن بشقاب قبلی که درست کردید، بعد شکر و نمک داغ را هم بریزید روی پسته ها. بعد بروید خوشبختی را مزه کنید. این شیرینی درست کردن اش نیم ساعتی طول می کشد ولی وقتی چشیدید برای همیشه هوش از سرتان می برد (؛
بعدی
یک مقداری پنیر لیقوان بگذارید توی یک ظرف آب تا نمک اش با آب حل و شوری اش ملایم شود.
نازک ترین نانی را که می توانید تهیه کنید و آن را تکه تکه کنید، تکه های نان حدوداً یک سانت نیم در یک سانت نیم بشوند مثلاً . بعد آن ها را توی تاوه ی خشکی بگذارید تا کمی سوخاری شوند. بعد از آن که به رنگ دل خواهتان رسیدید کمی به اندازه ای که دوست دارید روغن زیتون بزنید و بگذارید کمی با آن هم تفت شود، بعد بگذارید اش روی یک بشقاب شیشه ای که کمی هم گود باشد. پنیر لیقوان را آب کش کنید و بگذارید توی فر با حرارت کم گریل می کنید طوری که کاملاً خشک شود ولی آب نشود. با یک چنگال روی پنیر را فشار دهید تا له شود و آب توی اش هم بخار شود بعد یک قاشق چایخوری شکر و نیم قاشق زیره و یک ذره فلفل سیاه هم اضافه کنید و بگذارید باهم کمی داغ شوند، بعد از فر بیرون آورید . پنیر ها را با روغن زیتون اشباع می کنید. خوب که به هم زدید بریزید روی نان ها و با قاشق صاف اش کنید و بعد چند تا گردو خورد کنید و بریزید روی همه اش و بگذارید روی میز تا چشم همگان درآید.
اگر این ها را بکار بستید و به مذاق تان خوش آمد بنویسید تا باز هم دستور جات خوشمزه برایتان بنویسم. شاید یک بلاگ آشپزی بزنیم از هیچی بهتر است.