Apr 24, 2010

اندر مکافات علم و ملکول باخدا


چند روز پیش ها با یکی از دوستان ام رفته بودیم کمی خوش و بِش کنیم ، بحثی باز کرد و آن را کشاند به علم و اکتشافات جدید بشر( من هم در دل به او که چه غلط ها!!!) و اینکه چه قدر دانشمندان چیزها کشف کرده اند و دیگر چی مانده که کشف کنند؟! و جالب آن که قسم می خورد که دیگر چیزی نمانده. سَرتان را درد نیاوَرم، عاقبت لب تابش را باز کرد و یک فیلمَکی نشانم داد، داستان یک ملکول زشت آب و ماجرای زیبا شدن اش زیر میکروسکوپ توسط دعای خیر و هم زمانِ چند قدیس از چند گوشه ی دنیا که آدم را یاد داستان شاهزاده و غورباغه وشِرِک می اندازد، بعد هم انفجار دنیا از عجب ها و این ها و آن ها و بخت های بد از ما... اینطور مواقع وارد بحث نمی شوم. هم به دلیل این که خودم خیلی بیشتر از او نمی دانم و طبعاً بحث دو نادان هم به جایی نمی رسد و هم اینکه فشار خونم بالا می رود اگر بعد از اتمام بحث پی ببرم یاسین درگوش خر می خوانده ام و بحث به جدل می کشد که خوبیّت ندارد
نمی دانم آن دانشمند ژاپنی را کی اجیر کرده، به هر حال یک پژوهشی کرده است دیگر و راست یا دروغ نتایجی هم گرفته، اما مصیبت این است که چرا از میان این همه خبر علمی، یک استاد دانشگاهی در ایران بیاید سالن کنفرانسی راه اندازد و دانشجو نماهایی گرد خود آورد و نیم ساعت نمک بریزد و آخرِ یک کنفرانس علمی هم مثلاً بگوید ِانا خلقنا کل شیٌ من الماء ؟؟ و این ها؟؟ هـــــــــــــــــــــاه؟؟

:تکمیلی
چه چیزهایی باعث می شود "درک های ناصحیح نسبت به هر پدیده ای" یا هر نا آگاهی دیگری که به طور عام و نادقیق می شود اسمش را "جهل" گذاشت، با سرعت بیشتری نسبت به "آگاهی های صحیح ای که از درک های صحیح پدید می آیند" منتشر شوند؟؟
یک دلیل محرض اش می تواند این باشد که نسبت جمعیت دانایان به نادانان کم است
و احتمالاً اینکه وقتی ناآگاهان خودشان دست به تولید علم می زنند و می برندش پیش و پروبالش هم می دهند و کسی هم نیست به آن ها یادآوری کند روش تولید دانش را اشتباه می روند، باعث می شود جهل با سرعت بیشتری منتشر شود
شاید یک دلیل دیگرش این باشد که رسیدن به یک درک صحیح، مقدار قابل توجهی هوش و زمینه ی شناخت می خواهد که این ها خودش لازمه اش داشتن یک سری زمینه های ژنتیکی و محیطی مساعدی است که به نظر می رسد اقلیتی از جامعه جهانی از چنین شرایطی بهره مند باشند. برای درک ساده ی موضوع می شود تعداد شاگردان باهوش تر یک کلاس را نسبت به کل کلاس مقایسه کنیم. به طور عام این عدد بیشتر نزدیک به صفر تا یک.
علت دیگر اینکه جهل چطوری آسان تر منتشر می شود، درک آسان تر آن است. اما این به آن معنا نیست که درک هر چیز ناصحیحی آسان تر است. بلکه مقصود این جا پذیرش کورکورانه ی مسائلی است که اساس علمی و منطقی ندارند، مثل خرافه. علت اینکه چرا و چطور به چنین شتابی رواج پیدا می کند برمی گردد به همان جمعیت غالب کوته فکران و میل غالب بشر برای پذیرش سهولت نسبت به پذبرش سختی در تمام طول تاریخ، که البته این نسبت رفته رفته کم می شود اما آن میل یک طبعیت بشر است و به نظر نمی رسد کم شود.نمی دانم
یک علت دیگر رواج پیدا کردن جهل آن هم با سرعت زیاد، رسانه ها می باشند. یک جورایی همان مشکلی که جمهوری اسلامی با رسانه دارد(به خاطر رواج پیدا کردن آگاهی)، دنیا هم به نحوی این مشکل را با رسانه دارد (رواج نادانی)، هر چند که امروز دیگر همان رسانه عمر جهل را کوتاه می کند اما رسانه ماهیتاً یک ابزار است که بستگی دارد برای چه چیزی بکار گرفته شود. مثلاً تعداد مخاطب یک شبکه ای را که رمُالی می آید شرّو ور می بافد به هم و از غیب می گوید را با تعداد مخاطب یک برنامه ی علمی را مقایسه کنید
به نظر می رسد مردم حتی اگر بدانند این ها چَرَند است، از شنیدن دروغ عصبانی نمی شوند و حداقل به عنوان سرگرمی از آن لذت می برند، اما حوصله ی شنیدن خبری علمی را ندارند، مگر آن که خیلی تکان دهنده باشد و بشود کلی نقل اش کرد این ور و آن ور...درست است که دنیا دارد تخصصی می شود و هرکس می تواند در زمینه ی مختص به خودش پیش برود، اما جهل یک معضل همگانی است و عمومیت پیدا می کند

یک - جهل می تواند یک دانش تلقی شود، می تواند سوء فهم باشد، می تواند ناشی از ناتوانی ذهنی باشد و یا ناشی از محیط ناساعد اما در هر صورت جهل همیشه بد است
دو - پراکنده شدن جهل از بدو تاریخ بشر با شتاب تندی آغاز شد که رفته رفته به خاطر پیشرفت دانش بشر و شتاب گرفتن آن
در دو قرن اخیر از شتاب پیشرفت جهل کاسته می شود. انسان جاهل نمی داند درگیر جهل است و دانش است که سبب تبیّن جهل می شود
سه- در راستای پیشرفت دانش بشر رسانه های آزاد ساخته شدند و رسانه ی آزاد، ابزاری است که در عین حال به انتشار دانش کمک
می کند، در اختیار جاهلان نیز می تواند باشد
چهار- جهل نسبی است. یعنی یک فهم می تواند در یک زمانی درست تلقی شود و در یک زمان دیگری (احتمالاً بعد ترها) نادرستی اش ثابت شود و غلط تلقی شود
پنج- به نظر نمی رسد نمودار جهل هر چند که به نظر می رسد شتاب منفی گرفته است، روزی به صفر برسد. یعنی ما روزی را نخواهیم داشت که کسی را نداشته باشیم که نوعی جهل نداشته باشد

...فوتبال یک بازی تیمی است بچه ها جان


آنقَدَر این هفته ای که گذشت و هفته ی قبل اش، ِشرّو ِور بافت که آدم می ماند، با چی بزند کجایش ( کجای او) و چه طور بزند و چه قدر بزند که بشود بتواند سکوت را رعایت کند لااقل و اگر نمی تواند رعایت کند، بمیرد خُب

اَ.ن جان، روی کلام ام با تو است قربانت. می دانم بچه های محل آنقدر کم فوتبال راه ات داده اند و آنقدر زیاد بهت گفته اند برو سر جایت بشین بچه میمون، که اینطوری مُعقّد و زنجیری شده ای. البته دروغ چرا؟ زنجیری که نیستی، زنجیری ها زور بازویشان زیاد است و برای همین می بندند شان به زنجیر، اما تو که آزارت به مورچه هم نمی رسد... ولی دلیل نمی شود قرص هایت را نخوری، تو هم بایستی قرص هایت را بخوری. تو که نمی دانی هر بار که یک زِرِ جدید می زنی، نمودار مصرف هفته گی لوزارتان در مملکت چه اوجی می گیرد. یک کم رعایت کن جانم. می دانم تقصیر خودت نیست، تقصیر بچه های محل ات است...اما می دانی چی است؟ آدم از یک سنی بالاخره مسئول گفتار و رفتارش می شود و فکرکنم تو هم به سن و جایگاهی رسیده ای که باید این را مد نظر داشته باشی و کمی بیشتر درگاه دهان ات را ببندی مِن بعد باشد؟ برو یک دکتری جانم، عقده های کور طفولیت ات را باز کنند، باور کن دکتر ها کارشان درست است. خیلی هاشان هم آب نبات می دهند آمپول هم نمی زنند

:(

پ ن

بچه زدن ندارد اما بعضی هاشان را باید آنقدر زد تا آبکش شوند

و بلکه زیر سقف اسلام خوابگه هایتان کمتر بلرزاند


آخرش هم نفهمیدیم بلایای طبیعی، طبیعی هستند یا الهی. این را هم نفهمیدیم که بلایای الهی به دلیل فسق و فجور نازل می شوند یا به دلیل فوران ظلم و بی عدالتی. این را هم نفهمیدم توبه را دقیقاً بایستی به درگاه چه کسی کرد؟ این را هم نفهمیدم که فاسقان توبه کاران اند یا ظالمان؟؟ این را هم ندانستیم صدقه را متدیّنان سالخورده می دهند یا به متدّینان سالخورده می دهند؟ البته هر جفت اش می شود. اما هر دو اینها چه ارتباطی به انرژی آزاد نشده ی اعماق زمین دارد؟
آیا اینطوری که حضرات خواب دیده اند، اگر از شدت فسق و فجور بکاهیم و صدقه را بالا بریم و توبه را بکار بندیم، انرژی آزاد نشده ی دل زمین از بین می رود؟ احتمالاً کماکان آزاد نمی شود و بعداً آزاد می شود. قطعاً لرزه های گاه و بی گاه فاسقان سرعت صعودش را تشدید می کند و این جاست در می یابم حضرات به لحاظ علمی هم حرف حساب می زنند خُب. منتها آخر حکایت دوتا کم است دیگر چی است؟؟
...فسق و فجور درست است بد است ولی آخر نفس عمل است که مهم است و این جا شدیداً خانه برانداز
آخرتش زلزال می خواهید یا نمی خواهید؟؟

پ ن
یک دعای شخصی: ایزد منان قربان قد و بالایتان در صورتیکه در هر صورت غضب ات را فرو فرستادی حتی الامکان یک زحمتی بکش دقیقاً آن جاهایی که آخوند و مخلّفات شان ایستاده اند را فروبریزان، آخوندکی را هم از قلم نیانداز، که تو قادر بی همتایی اگر راستگو هستی. اگر نیستی بگذار ما فسق و فجورمان را بکنیم


Apr 14, 2010


وَه که چه بدبختی بزرگی است، استاد جان ات خودش را با ملک الموت اشتباه می بگیرد دَم به دَم ومی گیرد اَش هر دم و دم و دم

Max




1. بالاخره انیمیشن "مکس و ماری" را دیدم.

من و پدر غروب دل تنگِ دیروز، چراغ ها را کم کردیم، هندوانه خوردیم و انیمیشن خاکستریِ "مکس و ماری" را تا آخر نگاه کردیم و بعد به این نتیجه رسیدیم که بد نبود... اما به نظر من سوای گرافیک فوق العاده و شخصیت پردازی قوی که داشت، سوای دیالوگ های خوب، ساده و جذب کننده اش...، چیزی انتهای داستان می لنگید.

2. قبول دارم که اینجا پیام فیلم در درجه اول و ساختار در درجه دوم اهمیت قرار دارد اما به نظرم به آن اندازه ای که در تصویر سازی این انیمیشن خمیری، خلاقیت خرج شده بود، در ساختار داستان نشده بود... برای من چگونگی حل کردن یک داستان مهم است.

این انیمیشن ماجرای نامه نگاری های تصادفی یک دختر بچه را با یک مرد ناتمامِ ذهنی، روایت می کند. در ویکی پدیا آمده که این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده و البته بعید هم نیست. پیش ترها نامه دادن های تصادفی به آدم های تصادفی، در غرب پدیده ی شایعی بود، خیلی بعید نیست که یک همچون ماجرایی(نه عیناً با همین جزئیات ) واقعاً اتفاق افتاده باشد. هر چند که سایت رسمی "ماری و مکس" اشاره ای مستقیم به این نکرده.

راستش سناریوی این فیلم مرا شدیداً یاد فیلم "فارست گامپ" و چند فیلم هولیودی دیگر و آن فیلم معروف فرانسوی " روز هشتم" انداخت . ، سناریو هایی از این قبیل که صدای یک آدم ناتمام، ساختار اصلی روایت فیلم می شود که دنیا و آدم هایش را با سادگی هرچه تمام زیر سوال می برد و با ظرافت خاصی حماقت های فسیل شده ی انسان ها را برملا می کند.

3. یکی از مسائلی که فیلم رویش تاکید داشت، به غیر از معضل تنهایی و فقدان عاطفه و فقدان درک همگانی و مشترک در میان بشر، مسئله ی کمال بود. اینکه هیچ انسان بالغی کامل نیست و آدم ها وقتی ناقص اند ، به دلیل ناکامل بودن اشان سوالات ساده تری می پرسند و از راه های ساده تری هم به جواب می رسند. آن ها راحت تر به این حقیقت پی می برند و با آن کنار می آیند که کمال معنایی ندارد .و به نظرشان آدم های بالغی که خیال می کنند کامل هستند، از مرحله خیلی پرت هستند اند. مکس معتقد بود آدم های بالغ با وجود اینکه نسبت به آدم های نابالغ کامل ترند، اشتباهات مسخره تری می کنند و از آن بدتر متوجه اشتباهات شان هم نمی شوند. این موضوع یکی از کشفیات مهم مکس بود و او در این باره به جمله ی معروف انیشتین ایمان داشت که گفته است: " دوچیز در جهان تمامی ندارد، یکی کائنات است و دیگری حماقت انسان ها"

4. و ...چقدر خوب که این عکس بالا به زمینه ی وبلاگم می آید این همه .

روی هم رفته فیلم خوبی بود. ویکی پدیا هم چند تا از دیالوگ های موثر فیلم را نوشته بود که خواندن اشان خالی از لطف نیست.

  • مکس کارتون نوبلت ها را دوست داشت. چون اونا طبق یک اصول اجتمایی خاص و روشنی زندگی می‌کردند. با اصول و عقاید دائمی
  • من در یک خانواده یهودی بدنیا آمدم. و قبلا به خدا اعتقاد داشتم. اما از وقتی که کتاب های زیادی خوندم، بهم ثابت شد که خدا ساخته تصورات منه
  • مردم به خدا اعتقاد دارن. چون سوال‌های پیچیده‌شون جواب داده میشه. مثل اینکه جهان چگونه شکل گرفته؟ آیا کرم‌ها به بهشت میرن؟ و اینکه چرا پیرزن‌ها موهاشون آبیه.
  • با اینکه من یک کافر هستم. اما کلاه یهودیتم را سرم میکنم. تا مغزم را گرم نگه داره.
  • هیئت منصفه اعضای برجسته اجتماع هستند. که تا حالا قتلی را مرتکب نشدند.
  • مردم بعضی وقت‌ها باعث سردرگمی من می‌شوند. اما من سعی میکنم بهشون اهمیت ندم.
  • انسان‌ها از نظر من جالبن. اما فهمیدنشون برام سخته.
  • از نظر مردم من گستاخ و بی نزاکتم. من نمیدونم چرا صداقت را با بی نزاکتی اشتباه میگیرند؟ شاید برای همین من هیچ دوستی ندارم.
  • مکس نمیتونست بفهمه، که چرا اون شهره خاص و عام شده. در حالی که بقیه نرمال حساب میشن.
  • انسان ها در طول تاریخ بی منطق بودن. چرا وقتی بچه‌های گرسنه در هند زندگی میکنند. مردم غذا‌هاشون را می‌اندازن دور؟
  • اول عاشق خودت باش
  • تو را به این خاطر می‌بخشم که کامل نیستی. تو هم ناکاملی، مثل من. تمامه انسان‌ها کامل نیستند.
  • وقتی جوون بودم دوست داشتم هرکسي دیگه‌ای باشم. بجز خودم. دکتر برنارد گفت اگر توی یک جزیره تنها بودم، مجبور می‌شدم به همنشینی با خودم عادت کنم.گفت باید با خودم کنار بیام. با تمامه عیب و نقص‌ها، ما خودمون عیب و نقص‌ها را انتخاب نمیکنیم.اونا بخشی از وجود ما هستند و باید با‌هاشون کنار بیایم.

Apr 10, 2010

یکی هم پیدا نمی شود تعبیر کند؟ راستی که مملکت صاحاب ندارد


به خیلی چیزها اعتقاد ندارم. و خواب بیشتر برایم حکم یک سینما خانگی دارد و کار ندارم کی اعتقاد دارد کی ندارد یا چه و چه... . از من خورده نگیرید ولی من اصولاً خواب های بی سرو ته ام را تعریف می کنم و دوستان این بدانند !!!; مگر نه؟؟
;D
بالاخره خواب، یک مجموعه تصاویر ذهنی است و حداقل اش این است

مغزم که الان درست کار نمی کند، ولی مطمئن ام داشتم یک مار بزرگ خردلی رنگ -با لوزی لوزی های قهوه ای- را می کشتم و لاشه هایش را می گذاشتم توی کمد مروحم ام، منتها نه در جایی شبیه به راهرو یا دانشگاه... جایی شبیه به یک معدن یا تونل قدیمی. داشتم مار زیبایی را تکه تکه می کردم که از توی اش یک لاک پشت پرید بیرون و اَی!! که تا آمدم به خودم بجنبم، با سرعت زیادی -سرعت خیلی زیادی- طوری که حتی نمی شد با چشم دنبالش کرد، دور شد و از جایی بالا رفت و خودش را توی سوراخی گم کرد... بی زحمت معبرَان یک چیزهایی بگویند

.تکمیلی- مدت هاست که هیچ راز بقا یا حیات وحشی هم ندیده ایم. این هم از این

Apr 9, 2010

بالا بگیرید... بالاتر بگیرید... این پایین را هَرَس می کنند


. من با کسانی که معتقدند فیلترینگ وب سایت ها در ایران، کار باطل و بیهوده ای است، مخالفم
استدلال شان منطقی است البته: تا زمانی که فیلتر شکن هست، می شود فیلتر هار را شکست، و این وسط عمل باطل این است که یک مقدار زمان از سوی طرفین فیلترکن و فیلتر شکن بر سر این قضیه تلف می شود
...اما به نظرم این تلف شدن می ارزد به چیزهایی
بخش دیگراز کسانی که مخالف اند با عمل فیلترینگ، حقوق بشر دوست هایی هستند که خورده می گیرند به بعد غیرانسانی قضیه و کرامتی که این وسط پایمال می شود از کاربران، که در این زمینه من هم با ایشان هم رای ام و همین جا محکوم می کنم این همه کارهای زشت .
حالا در طی این جریانات هم، چه ضربه ای می خورد به کمر پژوهش در ایران و اینکه به راستی چقدر شاکی و دلسوز دارد این قضیه، بماند، اما ورای همه ی این ها من یکی خوشحالم از جهاتی. این فیلترینگ ها از سوی دیگری سازنده اند
باعث می شود کاربران کنجکاو تر، مصمم تر و بعضاً باهوش تر، سوا شوند از باقی کاربران مجازی در ایران و این سوا شدن سبب می شود یک لایه ی جدیدی از کاربران باهوش تر در فضای مجازی ایران شکل بگیرد که یک گام بالاتر از سایر کاربرانی که پشت درب های فیلترینگ مانده اند ایستاده اند و نتیجتاً یک سر و گردن بلندترند و حاصل این می شود که پژوهندگان قوی تر باقی می مانند و ضعیف تر کنار می روند آن هم به همین سادگی و نادقیقی ای که دارم می گویم .
و ... حضرات نمی دانند به مدد فیلترینگ چه کمک شایانی به تکامل انسان های مجازی در دنیای مجازی می کنند. فهم مسئله به سادگی درک نظریه ی تکامل است که خوش بختانه حضرات نمی فهمند

Apr 7, 2010

Big Bang with out bang


و بشر پس از آنکه همه چیز را فهمید بر آن شد که درمان مرگ را بسازد و ساخت و دادند خوردِ فرهیختگان و دانشمندان و کمی بعد افتاد دست خیلی های دیگر و خیلی ها خوردند و تعداد جاودان گان زیاد شد آنقدر که دیگر می بایست تولد را متوقف می کردند و کردند و هر آنکه مانده بود را عقیم کردند و آن ها که پیر شدند مردند و ناگاه روزی پس از سالیان سال درمان جاودانگی بی دلیل بی اثر شد و همه مردند و زمین خالی شد از بشر و چهل هزار سال پیش بود که اولین شامپانزه در آشپزخانه ای متروک اولین کبریت را روشن کرد و چنین شد که شامپانزه آقای زمین شد و حالا وقت خواب است بچه ها جان. دعا بخوانید و موزهایتان را بخورید بروید بخوابید فردا شب برایتان داستان مگس ها را می گویم

شب به خیر پدربزرگ-


:تکمیلی
بشر پس از آنکه جاودانه شد، رنج بسیار کشید. کم کم به این نتیجه ی مهم دست یافت که معنای حقیقی حیات وقتی ظهور می کند که تولد و مرگ در کنار هم باشند. در واقع بشر دیر فهمید زندگی با مرگ است که معنا پیدا می کند و وقتی که نه مرگی باشد و نه تولدی، زنده بودن با زنده نبودن تفاوتی ندارد. در نهایت پس از آنکه رنج یکنواختی و نیستی فراوان بر بشر گذشت، به این رسید که جاودانگی همان مرگ است.
جاودانگی مرگ مجسمی است که بیش از این زنده ماندن در آن برای بشر، آسان نبود و اینطور رفت که تا آخرین نفرشان خود کشی کردند و نسل بشر برای همیشه منقرض شد

دست اش نمی اُفتد؟؟


وقتی
بچه ی دوازده ساله ای در عراق بمب می بندد به خودش و خودکشی می کند
که چند نفر را بفرستد جهنم و خودش برود بهشت
و بچه ی هفت ساله ای سکته ی مغزی می کند
و فلج می شود
و اینجا پسرکوچک همسایه، از من آهنگ و تی شرت متال می خواهد
که هفت سال هم ندارد
وقتی است که آدم می ماند
و نمی داند بد مصَّب
گردونه دارد به کجا می چرخد
اینقدر تند